سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فال حافظ
آیا آزاده‏اى نیست که این خرده طعام مانده در کام دنیا را بیفکند و براى آنان که در خورش هستند نهد ؟ . جانهاى شما را بهایى نیست جز بهشت جاودان پس مفروشیدش جز بدان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :7
کل بازدید :18918
تعداد کل یاداشته ها : 24
103/2/11
12:50 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
زمزمه[1]
تنهای تنها

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 دوشیزه ی جوان جیغ کشان درخواست کمک میکرد، اما نگاههای یخ زده ی مردم از لای درها و پنجره های نیمه باز نشانی از تمایل به کمک از سویشان نداشت. سربازها دخترک بخت برگشته را کشان کشان به سوی کاخ شاهنشاهی مجارستان میبردند، جاییکه"بانو الیزابت" انتظار خون تازه را میکشید.))


"الیزابت باتوری" در 1560 میلادی در میان خانواده ی شاهنشاهی مجارستان متولد شد. در آستانه ی 40 سالگی زمانی که یکی از کنیزانش مشغول شانه کردن موهای شاهزاده با شانه ای سنگی بود، الیزابت در آینه متوجه یک چین در چهره اش شده و با خشم شانه ی سنگی را به کنیز میکوبد.
خون از بدن کنیز جاری شده و الیزابت زمانی به خود می آید که همه ی خون کنیز بخت برگشته را مکیده.
بر بالای سر اندام بی جان دخترک، الیزابت بهترین و زیباترین حس زندگیش را باز یافته بود، احساس جوانی.
برای تداوم این احساس الیزابت نیاز به نوشیدن و تن شویی در خون دوشیزگان داشت، برای همین در طی بیش از 10 سال 600 دوشیزه ی مجاری بر بالای یک وان مرمرین آویخته و دریده شدند تا الیزابت از آنان بنوشد و تن لطیفش را در خون گرمشان  شستشو دهد.
در سال 1610 در پی آشکار شدن این کشتارها شورشی رخ داد و الیزابت دستگیر و در کشتارگاهش زندانی شد.
سرانجام پس از 4 سال در 1614 الیزابت به مرگ طبیعی مرد، در حالیکه چهره اش به طراوت آن روزی بود که خونخواری را آغاز کرد.(( دوشیزه ی جوان جیغ کشان درخواست کمک میکرد، اما نگاههای یخ زده ی مردم از لای درها و پنجره های نیمه باز نشانی از تمایل به کمک از سویشان نداشت. سربازها دخترک بخت برگشته را کشان کشان به سوی کاخ شاهنشاهی مجارستان میبردند، جاییکه"بانو الیزابت" انتظار خون تازه را میکشید.))

از وبلاگ تنهایی یک خون آشام

 


88/7/7::: 9:51 ص
نظر()